شب های نارنجی پاییز.

ساخت وبلاگ

مرشد سه شنبه ۱۴۰۲/۰۷/۰۴، 22:42

هوا سرد شده و من لباس گرمم رو پوشیدم، عطر خوشبویی روی این لباس هست که من رو یاد قدیما می‌اندازه. دلم هات چاکلت می‌خواد، توی همون ماگ آبی‌م که گوشه‌اش پریده، ولی هات چاکلتی ندارم و قهوه هم مطلقا نمی‌تونم بخورم، از یورتمه رفتن قلبم می‌ترسم و خوشم نمیاد احساسات سابق رو دوباره تجربه کنم. با یه دمنوشی چیزی این شب رو گرم‌تر می‌کنم. می‌خوام بیدار بمونم، بخونم و فکر کنم. سلامتی‌ام رو دوباره بازیافتم. دلم برای خودم تنگ شده بود، ولی انگار به مراقبت از خودم هم نیاز داشتم. من دلم برات تنگ شده، دلم می‌خواد کنار هم باشیم و سیاهی بینمون نباشه. بقیه هم باشن. با هم باشیم و سیاهی بینمون نباشه. همین. می‌تونم به این آرزوی ساده دست پیدا کنم؟ میشه به نظرت؟

مگه مهمه برات؟...
ما را در سایت مگه مهمه برات؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morshedrahtabahi بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 20:27