باربی، بغض و خاک‌شیر.

ساخت وبلاگ

مرشد دوشنبه ۱۴۰۲/۰۴/۱۲، 23:8

من فقط یه باربی داشتم. اونم دایی برام از ابوظبی آورده بود. تابستون داغی بود. شب و روز گرم. آبله مرغان گرفته بودم و چند هفته توی اتاق بودم و هیچ کدوم از دوستانم رو نمی‌دیدم و فقط با این باربی بازی می‌کردم و مامان مجبورم میکرد خاک شیر بخورم. من از خاک شیر متنفرم. از بغضی هم که امروز گلوم رو گرفته، از یادآوری کودکی‌ام هم همین طور.

مگه مهمه برات؟...
ما را در سایت مگه مهمه برات؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morshedrahtabahi بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 17:53