آخرین سفر

ساخت وبلاگ

یک هفه بعد از فوت مادربزرگم خوابش رو دیدم. در خواب داشتم با خودش درباره مراسم ختم خودش صحبت می کردم. ازش پرسیدم که به نظرت مراسم چطور برگزار شد؟ دستام رو بین دستاش گرفت، فشرد و گفت عالی بود. خیلی زحمت کشیدین! بعد ها این خواب برام کمی مضحک به نظر رسید. با این حال خدا رو شکر کردم از اینکه فهمیدم مادر از مراسم خودش راضی بوده. چرا که همه امده بودند. دوست، آشنا،غریبه، همسایه و حتی پزشک معالجش.

الان به این فکر میکنم که این افرادی که در اثر کرونا میمیرند چقدر مرگشون برای عزیزانشون سخت تره. اینکه نمی تونن برای اون مراسم بگیرن و یا اون گونه ای که دوست دارن یاد اون فرد رو گرامی بدارن.اینکه نحوه ی خاکسپاریشون متفاوته و ....

چند روز پیش به مادرم گفتم اگر در اثر کرونا مردم، در جلسه کنکور روی صندلیم یک دسته گل نرگس بذارین.همون گلی که مادر بزرگ با اون به خوابم اومد و با اون گل ها و بویی که انگار از بهشت می اومد خوابم رو زیباتر می کرد. 

به زودی یکسال می شه و من مادر رو جایی غیر از خواب و رویا نخواهم دید، حتی در رویاهام میدونم که دیگه  نیست و سعی دارم در آغوشش بگیرم و بیوسمش اما مطمئنم روزی من هم با یک سفر به دیدارش خواهم رفت. نه با سفری یک روزه، نه چند روزه و طولانی بلکه با "آخرین سفر".

مگه مهمه برات؟...
ما را در سایت مگه مهمه برات؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : morshedrahtabahi بازدید : 97 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 0:32